خانه نشینی اجباری

ساخت وبلاگ

الان که دارم مینویسم ساعت ۱۲ و ده دقیقه شب هست

رامتین مثلا رفته بخوابه و علیرضا هم خوابه

فردا پنج شنبه هست

خبر مهم این روزها ویروس جدید ک ر و ن ا هست ،،( اینطور نوشتم قابلیت سرچ نباشه )

اره از دوم اسفند خونه نشینمون کرده و امروز که ۲۱ اسفند هست عملا سه هفته میشه خونه موندیم

فقط جمعه دو ساعتی میرم خونه مامان سر میزنم

مدارس تا پایان سال تعطیله سمیرا هم کیان رو میاره صبح اینجا و چهار پنج میاد دنبالش

خلاصه اینکه امروز از دست اینها حسابی کلافه شده بودم شیطونی زیاد کردن

دیگه خداروشکر همه سلامت هستیم راستش بعضی وقتها حسابی استرس دارم که چی میشه و اگه و....

اما توکل به خدا انشالله که خیره و رد میشه

جای بابا هنوز حسابی خالیه چند وقتی میشه خوابش رو ندیدم

البته چند شب پیش خوابش رو دیدم صبح چیزی یادم نمیومد اما فقط میدونم خوب بود

هرچند وقتی بهم تو خواب همون شب دوم بعداز فوتش گفت بی احساس خونسرد

چقدر ناراحت شدم با اینکه تمام کارهاش بامن بود

آنی داره رشته مربوط به درسش رو میخونه و تموم ساعتهاش رو پر کرده عملا خل شده

سمیرا هم که بانک میره و تا مرز جنون خودشو خسته میکنه با این شرایط میتونه مرخصی بگیره چون کیان زیر شش ساله که هی میگه خیلی شلوغه و نمیشه و....

اتی پیش مامان هست هرچند دوسه بار هی با مترو رفته تا هشتگرد که گوش هم نمیکنن

محمدرضا هم که با اسنپ کار میکنه با شرایط الان کسب و کارش خوب نیست

مامان که وقت دکتر دیروزش رو کنسل کردم یارو انداخته ۲۵ شهریور ساله بعد

هرچند دکتر فروزان نیا ۲۵ ابان براش جراحی نوشته که هنوز بهش نگفتم البته خودش متوجه شده اوضاعش زیاد جالب نیست هی هم میگه من که جراحی نمیکنم

خدا بخیر کنه

عباس و امیر که چندماهی میشه تویسرکان هستن و حسین هم سرکار میره

علیرضا هم پست مدیریت گرفته جانشین معاونت انا به عنوان مدیر منابع انسانی

بیچاره شانس هم نداشت با این ویروس جدید حسابی سرش مشغوله و ساعت نه شب میرسه خونه

من از بهمن میرفتم دانشگاه الزهرا تو گروه موسیقی بودم البته از سانس من که دانشگاهها تعطیلن و البته همه اجتماعات تعطیل قرار بود ۱۴ اسفند اولین اجرای گروهی داشته باشم آنموقع یادمه گفتم توکل به خدا بس استرس داشتم هی گفتم شاید برگزار نشه 

ظاهرا خیلی انرژی فرستادم کلا پوکیدم شد....

دیگه نمیدونم چرا حجم فکرهای مزخرف شب میاد سراغ من

اما قول میدم لذت ببرم از زندگی و هرچی و هرکاری دوست دارم بخرم و انجام بدم آمار مرگ و میر بالاست 

درسته من هنوز صحنه های بمباران و موشک و ضدهوایی و دیوار صوتی عراق زمان جنگ رو از یاد نبردم اما اون موقع ۸ و ۹ ساله بودم بیشترش فان بود اما الان خیلی میترسم 

همینها فعلا بماند به یادگار تا نوشته های بعدی

خدایا خودمون رو به تو می سپارم بهترینها رو برامون رقم بزن 

تدارک تولدی دیگر...
ما را در سایت تدارک تولدی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moji1354 بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:26