تکاپوی اخر سال

امروز که براتون مینویسم هفت روز از اسفند 96 گذشته و تا چشم برهم بزنی آخر ساله و دوباره سالی جدید با امید به کارهای جدید

نمیدونم چند ساله دیگه که اینها رو بخونم چه نمره ای به خودم میدم اما در حاله حاضر با توجه به شرایط سعی میکنم واقعا بهترین کارو انجام بدم بهترین تصمیم رو بگیرم هرچی دوست داشته باشم برا خریدش دریغ نمیکنم یعنی سعی میکنم لذت ببرم خواسته هامو کوچیک میکنم تا بهش برسم البته نه اینکه خواسته بزرگ نداشته باشم دارم ولی کوچیک کوچیکش میکنم تا برسم

رامتین عزیزم داره کم کمک بزرگ میشه و با خصوصیات خوب و بد داره بزرگ میشه میخوام بدونی عزیزم که تلاشمو کردم و میکنم تا بهترین ها رو داشته باشی

با همسرجان هم زندگی میکنیم خداروشکر میدونم مشکل چیه میدونم و خودم با اراده خودم .....................نه اینکه ندونم اما این بهترین گزینه است چون به تهش هم فکر میکنم بهتر که نیست بدتر هم میشه

از احوالات باغ هم که دارن گاز میدن و بزودی اونجا هم پکیج میزاریم و آخر سال هم درخت و ....

امیدوارم مامن آسایش و آرامش برامون بشه

خواهرون و برادر هم هستند خدارو شکر همچنان خواهربزرگه بچه خواهر کوچیکه رو نگه میداره و این روند تا کی ادامه داره نمیدونم

مامان و بابا هم خدارو شکر خوبن و درکنار هم با خوبی و خوشی روزگار میگذرانند تعجب نداره واقعا خوبن البته هراز چند گاهی صدای فغان بلنده ولی اون طبیعیه

و ما اندر احوالات کارم که طبق گزارش بیمه تا هفت خرداد بایست بیمه رد بشه که من میگم اخر خرداد نهایت تا اخر اردیبهشت من میام با تعطیل شدن رامتین من هم تعطیل میشم امیدوارم کارم خوب باشه البت کارکردن و مستقل بودن خیلی خوبه ولی تابستونها رامتین واقعا عاجز میشد ازطرفی با این ریس دیونه اینجا واقعا کارم به دیونه خونه میکشید اصلا اصلا ناراحت نیستم که از اینجا میرم دلم میسوزه دست خالی دارم میرم

این چند ماهه آخر یکروز در میون میام و پادشاهی میکنم کلی خوش میگذره بهم فیلم میبینم اینترنت چک میکنم و ......

امروز بعد مدتها دلم خواست دست به قلم شم و بنویسم .....

امیدوارم روزگار برام خوب بچرخه و غم نبینم

مرسی خداجون بابت نعمتهات واقعا ممنونم

تدارک تولدی دیگر...